به نام خدای دستان پینه بسته دیر زمانی از نخستین تماسش می گذرد، اما هنوز تن و طنین صدایش در گوش دلم باقی ماند، صدای یک مرد واقعی می آمد، بله خودش بود ساده و بی تکلف، صحبتش هرگز بوی التماس جوان زار بیکار از فلان مسئول بی مسئولیت نشسته بر اریکه قدرت نمی داد، حرف هایش طعم همت داشت، کنجکاو شدم و از کار و بار و روزگارش پرسیدم، دو سه چند عکس فرستاد که گویای همه چیز بود... ...